شعر عاشقانه شعر برای مادر




مادر

مادر ای مهر بلند بی کران  .... ای فراتر از دل و بهتر ز جان

ای بهار آرزو ها با تو سبز    ...  در خزان دوستی تنها تو سبز

دامنت مهد بزرگی های من ... هستی من عشق من دنیای من

رحمت بی انتهای داوری ... خاستگاه عشق پاکی مادری

سایه ی لطف خدایی برسرم ...  جاودان باش ای گرامی مادرم

یاد باد آن روزهای کودکی  ...  با تو ای مشگل گشای کودکی

زنده بودن را به من آموختی ...  تا مرا روشن کنی خود سوختی

دست تو دست نوازش بود و ناز ... ناتوانی های جان را چاره ساز

بر سر بالین من شب تا سحر ... می نشستی دیدگان از عشق تر

تا به چشم من نشانی خواب را  ... رام سازی کودک بی تاب را

از دل من تیرگی بر داشتی  ... نور را در جان من انباشتی

بر زبانم هر کلامی می نشست ... داشت در آن سایه ی لطف تو دست

اینک ای والا ترین راز حیات  ... ای نشان احترام کاینات

ای گل دلبستگی های وجود ... یادگار ار خستگی ها ی وجود

مهربانی جلوه ی دامان توست ... زندگی گوی دم چوگان توست

آفرینش با تو  آرامش گرفت ... عشق با عشق تو پردازش گرفت

با صفایت رمز پاکی شد درست ... هر چه خوبی هست اینک مال توست

با رضای تو بهشت آمد به دست ... رشته ی مهر تو را نتوان گسست

محمد روحانی ( نجوا کاشانی )

شعر عاشقانه شعر برای روزه مادر شعرعاشقانه

شعرعاشقانه شعرعاشقانه شعربرای روزه مادر شعرعاشقونه اشعارعاشقونه شعر عشقولانه

شعرهای عاشقانه اشعار عاشقانه عشقولانه شعر زیبا شعرنو شعر حب شعر عشق عاشقی


خانگی شش: مادر

به خانه می آیم

نامت بر لبانم

شکوفه می زند

دهانم شکوفه زار

امّا سکوت

تمام شکوفه ها را لگد کوب می کند

تو نیستی

و اتاق دهن کجی می کند

پرده ها

در رقصی هولناک

چهره به چهره می شوند

دیوارها

پا در آورده اند

درها

آهسته و ریز

می خندند

و دست هایم

می دوند

به سمت گوش هایم


ادامه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته