سلام به همگی عزیزان
امید وارم از شعر جدیدم خوشتون بیاد
منتظر انتقاد و پیشنهاد های خوبتون هستم

رسوای زمان

جانا نمی دانم چه شد رسوا شدم در دو جهان

از حال من با خبرند حتی زمین و آسمان

گریه کنم هر دم از این بخت بد و اقبال زشت

هردم برایم ناله کرد از این زمان و سرنوشت

گویی که راست است نه دروغ اما چه سود

هرچه برایم گفته بود چیزی نبودش جز دروغ

زین پس منم غوغا کنم کینه ز دل برپا کنم

هر دم شنیدم از عشق مانند او حاشا کنم

بس هرچه عشق عاشقی پایان راه است بی روا

دیگر نیایم سمت تو پس تو مگو بازم بیا

شاعر : میلاد جانمحمدی