شعر رسوای زمان میلاد جانمحمدی
سلام به همگی عزیزان
امید وارم از شعر جدیدم خوشتون بیاد
منتظر انتقاد و پیشنهاد های خوبتون هستم
رسوای زمان
جانا نمی دانم چه شد رسوا شدم در دو جهان
از حال من با خبرند حتی زمین و آسمان
گریه کنم هر دم از این بخت بد و اقبال زشت
هردم برایم ناله کرد از این زمان و سرنوشت
گویی که راست است نه دروغ اما چه سود
هرچه برایم گفته بود چیزی نبودش جز دروغ
زین پس منم غوغا کنم کینه ز دل برپا کنم
هر دم شنیدم از عشق مانند او حاشا کنم
بس هرچه عشق عاشقی پایان راه است بی روا
دیگر نیایم سمت تو پس تو مگو بازم بیا
شاعر : میلاد جانمحمدی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط ميلاد
|